فهرست مطالب
test
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ پدری برای پسرش تعریف میکرد که: گدایی بود که هر روز صبح وقتی ازکافه ی نزدیک دفترم میاومدم بیرون جلوم رومیگرفت هر روز یک بیست و پنج سنتی میدادم بهش... هر روز منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمیداد پول رو طلب کنه فقط براش یه بیست و پنج سنتی مینداختم چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم میدونی بهم چی گفت؟ پسر: چی گفت پدر؟ گفت: سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و توقع بی جا می شود
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
تست برای پیام طولانی چند خطی خط دوم خط سوم